-
محاله با تو من از پا بیفتم
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 02:01
تو از فردا چه می پرسی تو امروزش هنوز موندم من اون دیروزشم حتی نمک پاشیده خوابوندم چه امروزی چه فردایی چه دردی داره تنهایی به داد دل برس ای یار اگه دل واپس مایی اگه دل واپس مایی به این روزا بگو قهرم باهاشون نمی تونم بیفتم پابه پاشون تو که نیستی غمی داره نگاشون چقدر دیر می گذره اون لحظه هاشون تو که رفتی ورق برگشت تو که...
-
خدا حافظ.......
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 01:58
درون کوچه قلبم چه غمگینانه میپیچید صدای تو که میگفتی: بجز تو دل نمی بندم فریب وعدهایت را ندانستم ولی اکنون...... بیاد , وعدهای تو میان گریه می خندم برو دیگر که دل از غم رها کردم خدا حافظ ......خدا حافظ...... که دیگر بر نمی گردم تو بودی آسمان من غمت همسایه قلبم ولی ...... خورشید مهر تو به باغ دیگری سر زد قسم به سوز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 00:38
هر کسی سهم خودش را طلبید سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود ولی نوبت من که رسید سهم من یخ زده بود! سهم من چیست مگر؟ یک پاسخ پاسخ یک حسرت! سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگیها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند
-
بی کلام
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 23:12
مثل یه موسیقی بی کلام باید فقط گوش بدی و منتظر باشی
-
کاش بودی تا دلم تنها نبود
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 00:27
کاش بودی تا دلم تنها نبود اسیر غصه ی فردا نبود کاش بودی تا برای قلب من زندگی اینگونه بی معنا نبود کاش بودی تا لبان سرد من قصه گوی قصه ی فردا نبود کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبر از موج و از دریا نبود کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر سوز و پر سرما نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بعد تو زندگی زیبا نبود
-
به نام تنها ترین تنها
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 13:56
نشنو از نــــی حصیــــری بی نـــواست بشنــــــو از دل خانه امــن خــــداست نـــــی چو ســـــوزد خـــاک و خاکستـــر شود دل چــــوســــوزد خــــانه هــــا ویــــران شــــود
-
به نام خدایی که دل آسمونو میشکنه تا دل گلی شاد بشه
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 13:52
من نمیدونم باید در باره این چی بگم فقط میتونم بگم کاش ای کاش قلبی اسیر نامردی و بی وفایی روزگار نشه والسلام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 00:02
بشین به اندازه تمام دلتنگیات گریه کن. برای اینکه کسی اشکاتو نبینه ماهی کوچیکی شو و به ته دریا برو. دیگه نه کسی صداتو می شنوه نه کسی اشکاتو می بینه . حالا فهمیدی چراآب دریا شووره؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 23:33
تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی .............!
-
تنها تر از همه
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 01:35
سلام من میخواستم روز ۱۸ بهمن یه عالمه بگم و بنویسم ولی ...... فقط گریه کردم گریه گریه و فقط گریه شاید ...... آه چه تنهایی سخته از همیشه تنها تر تنهای تنها از همه پر درد تر و در ظاهر از همه خوشبخت تر اما ۱۸۰ درجه برعکس اینه کاشکی می فهمیدی و خبر داشتی ......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 13:54
اگر آسمان از آن من بود خورشید از آن تو اگر شب از آن من بود ستاره از آن تو اما صد افسوس که عاشقان تهی دستند !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 14:45
مردی آن نیست که خنجر از پهلو زنی مردی آن است که حرف خود رو در رو زنی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 14:42
ساده می نویسم کاش مثل بقیه بودم ، مثل اونا زندگی می کردم خسته شدم از آدمای به ظاهر دلسوز و به باطن زر دوز اونا فراموش کردن که من چه کارایی واسشون کردم از ۲۰ سال پیش تا حالا رسم رفاقت یادشون رفته
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 01:44
خداحافظ از غصه ترکیدم میرم کپه ی مرگم و بزارم فقط بخاطر شما الان نوشتم منت نمیزارم آ بد فکر نکنید
-
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ......
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 01:40
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که زمن رشته ی الفت بگسست در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست؟ هر کجا مینگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیره شده گفتم از...
-
نامه
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 01:34
فال اون دختر کولی تو خیابون یادته ؟ گفت دل شیشه ییم رو می شکنی آسون ‚ یادته؟ تو می گفتی که دروغه ! ما همیشه با همیم لحظه ی تلخ جدایی دلامون ‚ یادته ؟ حالا هی نامه ها رو به قاصدک ها می سپارم می نویسم که هنوزمثل قدیم دوست دارم قاصدک ها توی دست باد میرن یه جای دور من تو هر ترانه یی اسمت رو صد بار میارم حالا که نامه ها...
-
تا کی ......
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 01:31
تا کی باید منتظر آمدن کسی بود ؟! اصلا چرا سکوت باید تاوان همه ی پر حرفی ها را بدهد ؟! چند پاییز دیگر مانده به جنون برگ ها ؟! می خواهم فلسفه نبودنت را به خورد تمام بودن ها بدهم . می خواهم از نیامدنت افسانه ی انتظار را بسازم و ویران کنم ، و برای تمام سواران سفید پوش بگویم : که روزی درست در وسط بهشت چاله ایی پیدا شد و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 01:27
سلام دستامو و جمع و جور کردم که تایپ کنم یه ویلون غمگین و سوزناک گذاشتم میخوام چند تا درد دل براتون بزارم که بخونین
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 13:50
سلام بعضی از عزیزان خواسته بودن از عکس هم تو وبلاگ استفاده کنم ، چشم حتما به زودی زود این کارو می کنم نظر یادتون نره
-
یه سوال از خودم در مورد نحوه زندگی افراد
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 18:30
گذشته خوب = آینده خوب گذشته خوب = آینده بد گذشته بد = آینده بد گذشته بد = آینده خوب
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 14:02
داشتم دنبال یه شعر می گشتم ، تو یه ورق نوشته بودمش اما نمی دونستم کجاس رفتم سر کتابا چند تاشونو ورق زدم ، اونجام نبود اما یکدفعه چشمم اوفتاد به این شعر به نظرم قشنگ اومد . حالا نمی دونم تو هم خوشت میاد یا نه ؟؟ درسکوت دلنشین نیمه شب می گذشتیم از میان کوچه ها راز گویان ، هر دو غمگین ، هر دو شاد هر دو بودیم از همه عالم...
-
تو لحظه های تنهایی
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 13:48
وقتی واژه ها باهات همدم دل شکسته ات می شه اونوفت هستش که پا به دنیای سکوت میذاری اونی که اومد و رفتش من ، تو رو با سکوت آشنا کرد در این دنیای پر رمز و راز سکوت شد تنها همدم من ، تو تو دنیای دورنگی صداقت . چشات اشک غم رو مخفی واژه ها کرد واژ ه ها وقتی به قلم اومدن که تعبیر سکوت تنها یک دل تنگ بودش که واژه عشق رو برا ی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 13:26
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 13:22
راستی ۲۵ آذر تولدم بود چند تا از عزیزترینام شرمندم کردند، ولی من راضی نبودم دوباره تشکر ، ولی اشکال نداره اگه حتی تو تولدمو بهم تبریک نگی ولی من دوباره دوست دارم امسال ۲۰ ساله شدم ولی اولش که خوب نبود ( منظورم روز تولدمه )خدا کنه آخرش خوب باشه ؟
-
یه معذرت خواهی
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 13:14
سلام خوبین ببخشید دلیل غیبتم رو تو این حدودا ۱ ماهه بی خیالی یا بی اهمیتیم نزارین ، یه عالمه مشکل جور وا جور ، کوچیک و بزرگ ، خوب و بد داشتم که بدجوری فکرمو مشغول کرده بودن. شرمنده ، دلم برای همتون تنگ شده بود منتظر آفای خوشگلتون هستم ، از این به بعد می خوام یه سری تغییرات تو وبلاگ بدم ، اگه نظری دارین حتما برام...
-
یه تجربه
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 21:51
شبئ در حال مستئ ، تکیه بر جائ خدا کردم در آن یک شب خدایئ ، من عجایب کارها کردم جهان را روئ هم کوبیدم ، از نو ساختم گیتئ ز خاک عالم کهنه ، جهانئ نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش ، دنیا دار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم ، کودتا کردم خدا را بنده خود کرده ، خود گشتم خدائ او خدایئ ، با تسلط هم به ارض و هم سما کردم میان...
-
یه عشق پاک
جمعه 19 آبانماه سال 1385 22:21
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1385 22:14
نظر یادت نره!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1385 22:12
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 13:41
اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی برام...