درد

 و من نابود می شوم و ناله ای از من بر نمی خیزد

فقط برای آنکه .....................

مثل اینکه آدم از قصد نفس خودش حبس کنه تا بمیره

یه دردی که از درون آدمو میسوزونه و نباید شکفه ای کرد.

 

سحر بلبل حکایت با صبا کرد

که عشق روی گل با ما چه ها کرد

از آن رنگ رخم خون در دل افتاد

وز آن گلشن بخارم مبتلا کرد

تولدت مبارک......

 و من  دارم جلو میرم مثل تیری که از چله ی یه کمان رها شده باشه

با یه سرعت زیاد   ولی بعضی وقتا خیلی کم  شاید برای چند ساعت

مثل یه مرداب میشم که راکت و ساکته و تو اون لحظات کم می آرم

ولی دارم میرم و مهم رفتنه و حرکت کردنه و.....

من به رفتن قانعم 

برام نوشته:

i think to autumn to leaf to weep of leaves i arrive

...... to the top and drop by drop i finish

کاش میشد

خیلی سخته من اینجوری نیستم ولی الان

تو این موقعیت ، نمی دونم

باید دوباره از نو از بالا مسکلات رو نگاه کنم

این حرفا براتون چه معنی داره لطفا برام بنویسین

کوچه، پول ، راه، زمان، تنها ، مرگ، نارو ، وفا ، دل

ومن از مرگ آدما خسته شدم ، خیلی خسته

ازین درد و غم آخه بابا منم آدمم بخدا دل دارم.

و ترس من از مرگ نیست  ترس من از بیهوده زیستن است

ولی

اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست

وفا آنست که نامت را همیشه بر زبان دارم

......

عیدتون مبارک

 

یادم می آید یک بار در دل از خدایم پرسیدم :

 ـ خدای من ، تو که سینه ای به این بزرگی دادی به آدم . . .

  تو که از هر چیز خوب ، دو تا دادی برای تنش . . .

 چرا توی سینه یک دل کاشتی و آن طرفش را گذاشتی خالی و سوت و کور ؟؟

 ـ جوابم داد :

 اگر جایی خالی باشد از چیزی ، حکمتی دارد این خلأ

سینه جا دارد برای دو تا دل ، قبول ، آفریدمت برای جستجو

هر چیز را سر جای خودش گذاشتم ، دانه به دانه . . .

یک جای خالی را هم تو پر کن ، از هر چه که خواستی . . .

خواستی یک دل دیگر . . . ، خواستی چیزهای دیگر !!!

ـ گفتم :  

خوب مهربان من

آدم دلش نمی آید دل یک نفر را بگذارد جای خالی سینه خودش . . !!

 جواب داد :

دل نمی توانی برداری ؟ . . . دلت را بده !!!!!

و من دیگر پاسخی نداشتم . . . !!