این بازی دونفره نیست!! 

 

گفتم : کبوتر ِ خوش بختی!

گفتی : پَر!

گفتم ‍: گنجشک ِ آن همه آسودگی!

گفتی : پَر!

گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!

گفتی : پَر!

گفتم : التماس ِ علاقه،

بیتابی ِ ترانه،

بیداری ِ بی حساب!

نگاهم کردی!

نه انگشتت از زمین ِ زندگی ام بلند شد،

نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!

سکوت کردی که چشمه ی شبنم،

از شنزار ِ انتظار من بجوشد!

عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ این همه گریه!

و آخرین نگاه تو،

هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!

حالا - بدون ِ تو!-

رو به روی آینه می ایستم!

می گویم: زنبور ِ گزنده ی این همه انتظار،

کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!

و کسی در جواب ِ گفته های من «پر!» نمی گوید!

تکرار ِ آن بازی،

بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!

پس به پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،

باز هم می نویسم:

برگرد!

برگرد !

برگرد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد