*غم فروش

مرد بیگانه به فریاد بلند داد میزد : چه کسی غم دارد غم او را بخرم
هیچ کس زمزمه ای ساز نکرد
هیچ کس ندایی آغاز نکرد
نه بدان روی که غمین کم بود
یا که اصلا غم گم بود
بل بدان روی که هر کس در دل غمهایی داشت بس بزرگ و سترگ
و همگی می گفتند :
چه کسی ثروت آن را دارد که این همه غم را بخرد
مرد بیگانه بپنداشت غلط
که اینجا همگی خوش حالند

رفت تا جای دگر غم بخرد
رفت تا جای دگر غم بخرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد