می خندم اما خنده هام ، نشونه ای از غممه
نگاه کنی ،خوب می بینی ، پنجه ی غم رو تنمه
بغض چشام همنفس ، خنده های رو لبمه
این خنده ها کنایه ای ، به خنجر تو قلبمه
نگو بخند ، وقتی که غم ، تو گرمی هر نفسه
خوب می دونی که خنده هام ، میله های این قفسه
دیگه نخوا پنهون کنم ، دردی که توی دلمه
عمری به غم خندیدمو ، این روزگار حاصلمه
بجای این حرفای خوش ، بذار بشم مهمون تو
همنفس بغض صدات ، با چشمای گریون تو
بسه دیگه نگو بخند ، بذار که بغضو بشکنم
می خوام نقاب خنده رو از روی صورت بکنم
شاید که اشکام بشورن ، غمی که توی دلمه
مرحمی شه به زخمی که ، عمریه روی تنم